اریک تن هاخ. مردی از شرق هلند. هاکسبرگن. جایی که مردمش رویابافی نمیکنند و لهجهی غلیظی دارند. آنها غالبا واقعگرا هستند و سبک زندگی آنها با مردم شهرهای آمستردام، روتردام یا لاهه، تفاوتهای زیادی دارند.
با وجود داشتن لهجهای غلیظ و زمینه زندگی مردم شرق هلند، اریک تن هاخ شرایط متفاوتی دارد. از نظر مالی، اریک تن هاخ در هیچ مقطعی از دوران کاری حرفهایاش انگیزه و نیازی برای قبول شغلهای بزرگ نداشته. از خانوادهای ثروتمند میآید؛ پدر و برادرانش میلیاردر هستند. بنگاه املاک و شرکتهای اقتصادی مخصوص به خودشان را دارند. شرکتهایی پولساز. پدرش دوست داشت پسرش از سنین جوانی وارد کسب و کار خودشان شود اما اریک در فوتبال هلند، فوتبالیست خوبی بود و ستاره درخشان دفاع "توئنته اسنخده" به شمار میرفت. با ادامه فوتبال حرفهای به پدرش فهماند که علاقهای به شغل خانوادگیشان ندارد. او مرد بیزنس نبود. هنرمند بود. هنرمندی که نتوانست از خصلت واقعگرایی ارثی شغل خانوادگیشان، فرار کند. با تمام این ثروتها او به شغل نیاز داشت تا ابرار معاش کند.
فلسفهی فوتبالی اریک تن هاخ وام گرفته از فلسفهی یوهان کرویف است. شبیه به گواردیولا. میل به حمله و ساخت بازی زیبا برای لذت بردن هواداران روی سکوها. تن هاخ در تیم "آیندهوون" دستیار بود و در "توئنته"، تیم سابق خودش هم به عنوان دستیار با استیو مک لارن، همکاری میکرد. استیو مک لارن که دستیار الکس فرگوسن بود برای ساختن فصل رویایی 1998-99 با منچستر یونایتد. (قهرمانی لیگ فقط با یک امتیاز بیشتر از آرسنال قوی آرسن ونگر. فتح لیگ قهرمانان اروپا با پیمودن راه دشوارترین مسیرها. گذر از سد بارسا، یووه و بایرن مونیخ در فینال. بردن سه گانه.) جرقههای قرمز شدن تن هاخ با مک لارن.
زمانی سرمربی تیم دوم بایرن مونیخ شد. از این شغل کاملا لذت میبرد. در بایرن مونیخ بود که رویای سرمربیگری او محقق شد. در عین هدایت مستقل یک تیم، با گواردیولا نیز همکاری میکرد. مشخصا تن هاخ از همکاری با گواردیولا و صحبت کردن با او لذت میبرد. یکی از وظایف این سرمربی هلندی آمادهسازی بازیکنان برای تیم اصلی بود.
تنهاخ هم مثل گواردیولا در مسائل تاکتیکی کمی وسواس دارد که این وسواس منجر به سختگیری، ممکن است چندان به مذاق بازیکنان خوش نیاید. برای داشتن سبک بازی آژاکس یعنی توتال فوتبال هلندی، اساسا باید کارهای زیادی روی بازیکنان تهاجمی تیم انجام داد. بازیکنان فضای زیادی نیاز دارند و مدافعان هم باید خیلی بالا بازی کنند. استفاده از این روش، ریسکهایی هم دارد و پیاده کردن چنین سبکی را میتوان دیوانگی دانست زیرا باید کاری کنید که تمام بازیکنان، همهی پاسهایشان سالم باشد. در سبک بازی تیم تن هاخ، هیچ جایی برای اشتباه کردن وجود ندارد. اگرچه «Man Management» یا مدیریت فردی تن هاخ عالی است و همه شاگردان او گفتهاند چیزهای زیادی از این سرمربی آموختهاند.
یک تفاوت مهم میان گواردیولا و تن هاخ، واقعگرایی بیشتر تن هاخ است و او به نسبت پپ اهمیت بیشتری به دفاع تیمش میدهد. پپ در زمین و در کنفرانس مطبوعاتی، با بازیکنان و هواداران رویابازی میکند. دراماتیک است. اما تنهاخ واقعگرایی را بیشتر چاشنی کار میکند.
سرمربیان زیادی هستند که روی ترکیب اصلی یازده نفرهشان تمرکز میکنند اما تن هاخ وقت زیادی را در زمین تمرین برای ارزیابی عملکرد تمام بازیکنان تیمش صرف میکند. اریک تن هاخ در منچستریونایتد فقط به ستارگانی چون کریستیانو رونالدو یا جیدون سانچو توجه نمیکند بلکه نفرات نوزدهم و بیستم تیم از نظر اهمیت هم برای او مهم خواهند بود. او از گذراندن وقت با بازیکنان ویژگیهای مختلف واقعا لذت میبرد؛ مهم نیست چند ساعت، برای او مهم است که بازیکنانش تمام خواستههایش را متوجه شوند. بازیکنان برای تن هاخ احترام زیادی قائلند چون او واقعا سعی میکند عملکرد هر بازیکن از نظر انفرادی را ارتقا دهد، حتی بازیکنانی که بازیشان شکل گرفته و انعطافپذیری ندارند. اگر تن هاخ حس کند بازیکنی استعداد نهفته دارد، تمام تلاشش برای شکوفا کردن آن را به کار میگیرد.
تن هاخ از قبول هدایت منچستریونایتد ترسی ندارد اما میخواهد ساعات زیادی از روز را با گرمکن در زمین تمرین باشد. پشت میز نشین نیست؛ که اگر بود، در شرکتهای پدرش مشغول به کار میشد. کار او هیچ ربطی به بیزنس ندارد. بازاریابی یا مدیریت. تن هاخ از تماس گرفتن با مدیربرنامهها و ساعتها صحبت کردن با آنها متنفر است. احتمالا این موارد نقش مهمی در مذاکرات او با منچستریونایتد دارد. به همین علت است که تن هاخ برای همکاری با منچستریونایتد، یک مدیر ورزشی یا یک دستیار با توانایی انجام چنین کارهایی نیاز دارد.
شیوه سرمربیگری انگلیسی با شیوه سرمربیگری تن هاخ مطابقت نخواهد داشت. مشخصا او نمیخواهد تمام مسئولیتهای منچستریونایتد را به عهده بگیرد. مرد هلندی میخواهد روی هویت دادن به اعضای تیمش تمرکز کند و رسیدن به این هدف با گرمکن ورزشی در زمین تمرینی محقق خواهد شد، نه پوشیدن کت و شلوار در دفتر تیم!
یک مشکل بالقوهی دیگر. او چندان با دوربینها دوست نیست. برخلاف مربیانی مثل پپ گواردیولا یا ژوره مورینیو از نمایش و حرفهای دراماتیک خوشش نمیآید. ئ.ست دارد حرفهایش را در زمین بزند. پرواضح است که مصاحبهها و پاسخگویی به رسانهها برای تن هاخ یک چالش محسوب میشود. اضافه کنیم که صحبت به زبان انگلیسی، منطقه امن اریک تن هاخ نیست! کسی که میخواهد یکی از بزرگترین باشگاههای انگلیس و جهان را هدایت کند، باید به انگلیسی کاملا مسلط باشد و این برای تعامل داشتن با رسانههای انگلیسی کاملا ضروری است. البته که چنین عاملی نمیتواند مانع موفقیت تن هاخ در منچستریونایتد شود اما سطح بالای زبان، احتمال موفقیت را بالاتر میبرد. در حال حاضر، اریک تن هاخ سخت در تلاش است در انگلیسی استاد شود.
اریک تن هاخ در ابتدای کارش در آژاکس، از سوی نشریه تلگراف هلند مورد انتقاد قرار میگرفت و این به خاطر انتخابهای خاص تاکتیکی او بود. بازیکنان معمولاً در اجرای این تاکتیکها به مشکل میخوردند و خیلی طول کشید تا به جلسات تمرینی و صحبتهای طولانی در زمین تمرین، عادت کنند. فرنکی دی یونگ مهرهی اصلی اجرای تاکتیکهای تنهاخ در زمین بود. درست است که تن هاخ تیم موفقی ساخت اما او در سطح فوتبال هلند، بهترین بازیکنان را داشت. مدیران آژاکس از تن هاخ موفقیت سریع میخواستند. او هم درنگ نکرد. با حذف حیرتانگیز و ستودنیِ رئال مادرید و یوونتوس، توانست تیمش را به نیمهنهایی لیگ قهرمانان اروپا برساند و خواسته باشگاه را برآورده کرد. پس از آن سال آژاکس ماتیاس ده لیخت را به یوونتوس و فرنکی دی یونگ را به بارسلونا فروخت. پس از رفتن این دو ستاره نوظهور که نقشهای اصلی را در موفقیت آژاکس در لیگ قهرمانان بازی میکردند. اریک تن هاخ باز هم توانست با مهرههای جانشین به موفقیتش در اروپا ادامه دهد. آژاکس بازهم در سطح اول اروپا باقی ماند.
حالا او به شیاطین سرخ پیوسته. ازسرگرفتن ماموریتی شکست خورده پس از رفتن فرگوسن. تنهاخ در منچستر یونایتد، متعهد و وفادار است؛ تعهد و وفاداری یکی از مهمترین ویژگیهای این سرمربی هلندی است. منچستر یونایتد پس از سالها تغییرات در نیمکت و مدیریت، پس از سالها شکست و ناکامی با خریدهای بزرگی مثل پوگبا، الکسیس سانچز، کریستیانو رونالدو و با مربیان نامداری مثل مورینیو، فنخال و... حالا به تنهاخ روی آورده. پروژهی تن هاخ با منچستر یونایتد شروع شده. باشگاهی که حدود بیست سال پس از دورهی سرمت باسبی طول کشید تا الکس فرگوسن را در قامت یک قهرمان، روی نیمکت ببیند. کانتونا، بکهام، رونی، گیگز، اسکولز. نسل طلایی منچستر یونایتد. ده سال از رفتن سرالکس فرگوسن میگذرد. ده سال است که منچستر یونایتد رمانتیسم را فراموش کرده. تنهاخ مردی است که جا پای سرالکس خواهد گذاشت؟ یا جا پای خودش را خواهد ساخت؟ هرگز نمیتوان پیشبینی کرد، هرگز.
پینوشت: دلم نمیخواست بخاطر موضوعات اخیری که در ایران بوجود آمده، این روزها متنی منتشر کنم. دست و دلم هم به نوشتن نمیرفت. نوشتن از چیزهای دیگر انگار بی تفاوتی به اتفاقاتی است که دارد در خیابانها رخ میدهد. اما این متن را مدتها قبل نوشته بودم. ترجمهای بی وفا و خودمختار با ویرایشهای دلبخواهی از مقالهی مارسل فن در کران از تلگراف هلند دربارهی تن هاخ، منتشر شده در بی بی سی.
برچسب : نویسنده : totalfootball بازدید : 85